دانش مدیریت، نرم افزار پیشرفت

صفت اصلی انسان، واجد بودن عقل است و مهمترین خواص او از همین عقل سرچمه می‌گیرد. (ارسطو)

جامعه ما به علل بسیار گرفتار نوعی ناکارایی ملی است. علل ناکارایی فرهنگی، قدیمی، ریشه‌دار و متعدد است. از آنجا که کشورهای پیشرفته جهان با تمام امکانات و سرعت، به سوی بیشترین کارایی پیش می‌روند، در ارتباط جهانی ابعاد این ناکارایی وسیع‌تر و آثار آن عمیق‌تر می‌شود.

برای نجات از این گرفتاری باید از همان راهی رفت که دیگران رفته و مکرراً آن را تجربه کرده‌اند و آن راه فقط و فقط تفکر علمی است.

به کارگیری تفکر علمی و هدایت جامعه به سوی آن از طریق سازمان و مدیریت، سرعت فزاینده به خود می‌گیرد و از این جهت دانش مدیریت به عنوان ارائه دهنده الگو، روش و اندیشه یا نرم افزار پیشرفت معرفی گردیده است.

نگاهی به تاریخ فلسفه و توجه به سیر اندیشه دانشمندان در پیدا کردن تعریفی جامع و مانع برای شناساندن انسان، نشان می‌دهد که فلاسفه جهان در غالب موارد، نطق و بیان را یکی از امتیازات آدمی دانسته و در کوتاهترین کلام گفته‌اند «انسان حیوانی است ناطق» اما این بدان معنی نیست که تنها مایه برتری آدمی بر دیگر حیوانات سخن گفتن است. آنجه انسان را در بالاترین درجات آفریده شدگان قرار می‌دهد و از دیگر موجودات متمایز می‌سازد، قدرت اندیشه و نیروی تفکر است.

انسان اندیشمند، تفکر می‌کند، مدل می‌سازد و مدل خود را پیاده می‌کند. انسان اولیه برای کندن خاک فکر کرد و مدلی از یک وسیله انگاشت بعد کوشش کرد این مدل را از سنگ بسازد و نهایتاً کلنگ سنگی یا سخت افزار مربوط را تهیه کرد.

انسنان امروزی نیز همین طور است. می‌اندیشد و براساس اندیشه خود مثلاً مدلی از ابزار به کاریگیری اشعه لیزر را در فکر خود خلق می‌کند و سپس کوشش می‌کند این تصور فکری خود را عینیت بخشد.

نکته قابل توجه در این جریان آن است که بین مدل یا الگوسازی جهت ساخت یک ابزار سنگی در ده هزار سال قبل و مدل‌سازی جهت ابداع یک دستگاه جراحی با اشعه لیزر تفاوت چندانی وجود ندارد و تنها اختلاف اساسی، مربوط به الگوهای مقدماتی است که از طریق کسب دانش در اندیشه خطور می‌کند و بر مبنای این مقدمات مدل پیچیده‌تر از گذشته ساخته می‌شود و مجدداً مجموعه مدلهای فکری به صورت اطلاعات منظم و سازمان‌ یافته یا دانش به دیگیری منتقل می‌گردد و زمینه فکری جهت مدل‌سزی کاملتر از قبل می‌گردد.

مجموعه اندیشه‌ها، الگوها، نظریه‌ها و روشهای خاص یا نرم افزار، کاری را قبلاً می‌آموزد و سپس تمرین می‌کند تا مهارت یابد و جهت عمل واقعی آماده گردد.

برعکس یک کارگر ساده نیازی به یادگیری این نوع نرم افزار ندارد، بلکه جهت کار خود به اندیشه و آموزشی ساده نیازمند است. همانطوری که هر فرد به تنهایی دارای نرم افزار خاص خود است و این نرم افزار، سیستم شخصیتی خاص به فرد می‌دهد، هر گروه و هر جمعیتی نیز یک سیستم نرم افزاری خاصی دارد.

براساس این نرم افزار است که الگوهای مختلف از جوامع یا از افراد می‌یابیم. فردی اقتصادی است، دیگری اجتماعی، انسانی متدین است و دیگری بی دین.

همچنین براساس این نرم افزار است که جامعه‌ای پیشرفته و جامعه‌ای دیگر عقب‌افتاده محسوب می‌شود.

سیستم نرم افزار جامعه ژاپن است که ژاپن را به این صورت درآورده و یا نرم افزار مردم دانمارک است که با دارا بودن وضع آب و هوای شبیه مازندران و با همان وسعت، ۳ برابر نیاز غذایی خود، تولیدات دارد. آیا اگر امکانات سخت افزاری مردم دانمارک را عیناً در اختیار مردم مازندران قرار دهیم به همان درجه از تولیدات می‌رسند؟ به طور قطع خیر!

مورد جالب دیگر اینکه نرم افزار راستگوشه‌ای که هم اکنون در تمام تقسیمات کشوری و شهری در ایالات متحده آمریکا مشهود است در سال ۱۷۸۵ میلادی یعنی در زمانی که در ایران بین علی مرادخان برادرزاده کریم خان زند جریان داشت به صورت مقررات تفصیلی، تقسیمات کشوری و شهر تصویب و به اجرا گذاشته شد و به همین علت است که در این کشور پهناور غیر از مناطقی که توسط سلسله جبال یا رودخانه از یکدیگر جدا شده تقریباً خط کجی وجود ندارد.

نتایج و آثار پیش‌بینی شده و پیش‌بینی نشده، آشکار و پنها یک چنین تفکری از جهت منافع ملی و آسایش عموم غیرقابل باور است.

از جهت دیگر از دید منفی در کشورهای صنعتی نیز مشکلات اخلاقی و اجتماعی بعد از اشاعه افکار غیر اخلاقی ظاهر گردید. مثلاً گرفتاریهای وسیع اجتماعی و اخلاقی امروز آمریکا مولود اندیشه‌هایی بود که در دهه ۱۹۶۰ رواج یافت.

در این دوره بود که عده‌ای به این فکر افتادند که در مفهو ازدواج و خانواده تجدید نظر به عمل آورند و یا ضرورت وجود این نهاد اجتماعی را مورد تردید قرار دهند. این افکار باعث گردید که روابط خانواده سست شود و در بسیاری موارد از هم گسسته شود.

هم اکنون ما شاهد آن هستیم و البته این جریان به همین جا ختم نخواهد شد و احتمالاً آثار ناگوار بسیاری از خود به جای خواهد گذاشت.

بدیهی است به منظور اصلاح این جزء سیستم می‌باید از طریق اشاعه نرم افزار یا اندیشه‌های مناسب اقدام کرد.

از دیدی دیگر، نرم افزار جوامع بشر به طور کلی به ۲ دسته تقسیم می‌شوند. نرم افزار فیزیکی و نرم افزار متافیزیکی. هر جا که تفکر و اندیشه روابط علت و معلولی را شناسایی و کاربرد آن را در طبیعت ملاحظه کند، نرم افزار فیزیکی است. دانش انسان درباره علت زلزله، بیماریها و تولید مثل، جزء نرم افزار فیزیکی انسان می‌شود. در هر جا که روابط نامعلوم و مبهم و یا غیر محسوس باشد، جزء نرم افزار متافیزیکی محسوب می‌شود.

هر قدر که دانش پیشرفت کند از مجموعه نرم افزارهای متافیزیکی کاسته می‌شود و به مجموعه نرم افزارهای فیزیکی اضافه می‌گردد. مثلاً انسان، قرن‌ها بیماری را به یک دست نامرئی مربوط می‌دانست که با شناخت علمی جزء نرم افزار فیزیکی درآمد.

استفاده از یک چنین زیربنای فکری (ارتباط دادن علت پدیده‌های فیزیکی به عوامل متافیزیکی) در دوره قرون وسطی رواج داشت و به همین علت بود که در این دوره کسب علم فقط در انحصار طلاب علوم دینی بود.

پدیده‌های فیزیکی (عینی) بر مبنای عوامل متافیزیکی (تصوری) توجیه می‌شد.

کسب علم، جنبه جزمی یا دگماتیستی داشت به این صورت که علم فقط در تأیید آن چیزی که قبلاً مورد قبول قرار گرفته بود، مورد استفاده قرار می‌گرفت. طرز تفکری که هنوز فقط طلبه علوم دینی را عالم می‌داند، از یک چنین ریشه فکری سرچشمه می‌گیرد.

تحولات فیزیکی یا پیشرفتهای صنعتی از زمانی آغاز گردید که بشر به این راز پی برد که مشکلات فیزیکی را باید با نرم‌افزار فیزیکی رفع کند نه متافیزیکی!

«آمانوئل کانت» در این حرکت نقش اساسی داشت که در این جریان راه افراطی آن توسط «کارل مارکس» اشاعه یافت.

آنچه مسلم است، انسان مشکلاتی از قبیل پی بردن به سرنوشت خود بعد از مرگ یا کشف راز آفرینش و مسائلی از این دست دارد که نرم‌افزارهای فیزیکی، جوابگوی آن نیست.

نکته مهم در این تحلیل این است که با توجه به زمینه فرهنگی و حفظ بقای جامعه از طریق هماهنگی با پیشرفتهای فیزیکی نقطه تعادل بین نرم‌افزار فیزیکی و متافیزیکی حفظ شود و برای ایجاد زمینه تحول با اشاعه دانش، تعادل جدیدی در به کارگیری نرم‌افزارهای فیزیکی و متافیزیکی به وجود آورد.

نه فقط حفظ تعادل بین نرم افزار فیزیکی و متافیزیکی ضروری است، بلکه باید بین فرهنگ مرگ و عزا و خشنودی و امید نیز تعادل ایجاد کرد.

بشر هم غم دارد و هم خوشی ولی فطرت بشر همیشه به سوی امید و خشنودی است نه رنج و الم.

همانطور که یک جامعه آلوده به غم و اندوه نمی‌تواند پیشرفت کند. یک جامعه خوشگذران نیز نمی‌توناد ترقی کند. سازندگی معلول خشنودی از زندگی و امید به آینده است. یک فرد یا جامعه نومید نه فقط قدرت سازندگی خود را از دست می‌دهد، بلکه گرفتار مرگ زودرس نیز می‌گردد.

استفاده غیرواقعی و نامتعادل از نرم‌افزارهای فوق‌الذکر باعث عدم تعادل روانی، اشاعه فساد، احساس تحقیر، بهم خوردن روابط منطقی اجزاء سیستم جامعه و سردرگمی نظام حاکم می‌شود.

همانطوری که یک کارخانه بدون تفکر، مطالعه، محاسبه و برنامه ریزی صحیح امکان موجودیت نمی‌یابد.

یک نظام اجتماعی نیز بدون اندیشه، مطالعه، محاسبه و برنامه‌ریزی درست امکان پیشرفت پیدا نمی‌کند. همانطوری که اول نرم‌افزار فکری به صورت رنسانس و سپس سخت‌افزار آن بصورت انقلاب صنعتی ظاهر شد.

به همین علت است که کشورهای صنعتی به منظور سرعت بیشتر در تحولات کشور خود در ابداع و اختراع از طریق تحقیق، توسعه و آموزش، سرمایه‌گذاری می‌کنند و درصد بسیار بالایی از درآمد ملی را جهت آموزش و تحقیق مصرف می‌کنند یا به عبارتی دیگر این مبلغ صرف تقویت بنیه نرم‌افزار جامعه می‌شود.

پس از رشد نرم‌افزار، به طور طبیعی سخت‌افزار شکل می‌گیرد.

بهطوری که ملاحظه می‌شود، نرم‌افزار جامعه دارای مفهومی وسیع می‌باشد و شامل تمام افکار و ارزشها، عقاید، اطلاعات و دانش فنی یک جامعه می‌گردد و چنانچه آگاهانه بخواهیم در ان نفوذ کنیم، باید از راه نرم‌افزارهای کلیدی وارد سیستم فکری شویم تا امکان تحول و پیشرفت حاصل گردد.

در غیر اینصورت جامعه گرفتار دور و تسلسل باطلی می‌شود که نه فقط نمی‌تواند پیشرفت کند، بلکه از طریق گرفتار شدن در تضادهای شبکه بسیار گسترده غیرمحسوس دچار، عقب ماندگی مزمن می‌شود.

به همان ترتیب که از طریق شناخت و ایجاد تحول در نرم‌افزارهای خاص کلیدی به اهرم تحول می‌توان دست یافت، در جهت مخالف نیز از راه اشاعه و تقویت نرم‌افزارهای نابجا و نادرست می‌توان جامعه‌ای را بهم ریخت.

به همین علت است که کشورهای سلطه‌جو اول از طریق فرهنگ، نفوذ پیدا می‌کنند و سپس نظام را بی‌هویت و اسیر و تابع خود می‌سازند.

به هر حال، در ارتباط با نرم‌افزار کلیدی لازم است که از مفهوم دانش مدیریت سازمان سخت به میان آید.

دانش مدیریت

در تعریف انسان ذکر گردید که انسان حیوانی است متفکر و عاقل. انسان عاقل دارای رفتاری عقلانی است. زیرا مجموعاً کوشش می‌کند که امور مربوط به خود را بطور عقلانی انجام دهد، یعنی در راه نیل به اهداف خود کوتاهترین راه را که در عین حال بهترین آن نیز می‌باشد، انتخاب کند و طبیعی است که مسیر کوتاه بهترین راه با توجه به قدرت اندیشه و تفکر و نیل به نوآوری همیشه یکسان نیست و به همین علت است که هر روز تکنولوژی جدیدی راه نزدیکتری را در اختیار انسان قرار می‌دهد.

تکنولوژی که وسیله عقلانی کردن امور انسان است در مفهوم خاص خود در ارتباط با ماشین مورد استفاده قرار می‌گیرد و مفهوم آن مکانیزه کردن وسایل، تولید و خدمات و به کارگیری ماشین به جای انسان می‌باشد.

مظاهر عینی این نوع تکنولوژی هواپیما، ماشینهای الکترونیکی، وسایل حمل و نقل و وسایل گوناگون رفاهی می‌باشد. در مفهوم عام خود تکنولوژی عبارت است از شکل و ترکیب و کاربرد دانش که جهت نیل به اهداف عملی با کسب حداکثر کارآیی مورد استفاده قرار می‌گیرد. در مجموع هدف تکنولوژی تغییر یا کنترل محیط است.

از دیدگاه تفکر سیستمی تکنولوژی عبارت است از مجموعه اطلاعات، وسایل و روشهایی که به منظور تبدیل درون‌داد یا ورودی یک سیستم به برون‌داد یا خروجی لازم می‌باشد.

این سیستم ممکن است کارخانه، بانک، بیمارستان، مرکز پژوهش و یا مرکز خدمات کامپیوتری باشد. از این دید به همان اندازه که خود کامپیوتر نوعی تکنولوژی است، کارخانه تکنولوژی است، سازمان آن نیز نوعی تکنولوژی است، تکنولوژی هم نرم‌افزار است و هم سخت‌افزار.

پیشرفت در تکنولوژی سازمان به حدی رسیده است که به علت دستیابی حکومتها به این تکنولوژی ضعیف‌ترین حکومتهای امروزی به مراتب از قوی‌ترین حکومتهای یک قرن قبل قوی‌تر می‌باشند.

علت اصلی این برتری تسلط حکومتها به نوع پیشرفته‌تری از تکنولوژی سازمانی است. وجود سازمانهای بزرگ و پیچیده و دانش فنی اداره آن برای هر نوع تحول و پیشرفت الزامی است و این الزام علی‌رغم سیستمهای مختلف فرهنگی، اقتصادی و ایده‌ئولوژیهای سیاسی بطور یکسان وجود دارد.

تکنولوژی مدیریت سازمان با پیشرفت تحولات تکنولوژی فیزیکی تکامل یافته و همواره با آن هم‌آهنگ و پیشگام بوده است. مثلاً وقتی ماشینهای الکتریکی ابداع گردید و به خدمت سازمان درآمد، نرم‌افزار مربوط نیز تحت عنوان مدیریت سیستم اطلاعات ساخته و پرداخته شد و این سخت‌افزار و نرم‌افزار ساخت و کار سازمانها را در روند افزایش کارایی تغییر داد.

در جریان این تحول کنترل سازمانها متمرکز و در عین حال تصمیم‌گیری غیرمتمرکز گردید. زیرا از طریق وسائل الکترونیکی ترتیبی داده شد که اطلاعات به سادگی در اختیار هر فرد در سازمان که به مشکل نزدیکتر باشد، جهت اخذ تصمیم قرار داده می‌شود و تصمیم اتخاذ شده از طریق ماشین‌های الکترونیکی ردیابی می‌گردد و هر نوع انحراف از برنامه و اهداف سازمان در اختیار مدیر گذاشته می‌شود.

به هر حال، دانش ایجاد سازمانهای عظیم و نحوه مدیریت آنها از پدیده‌های قرون اخیر است. زمانیکه «مارکس» در اواسط قرن نوزدهم به نگارش کتاب معروف خود «سرمایه» اشتغال داشت، پدیده مدیریت در مفهوم امروزی خود ناشناخته بود.

بزرگترین واحد تولیدی آن روز که یک کارخانه ریسندگی بود، به «فردریک انگلس» همکار مارکس تعلق داشت که با کمتر از سیصد کارگر کار می‌کرد و ضمناً پرسودترین نیز بود. در این کارخانه هیچ مدیری وجود نداشت. کارگران زیر نظر سرکارگران کار می‌کردند.

در طول تاریخ بندرت نهادی چون مدیریت ظاهر گردیده است که یک چنین آثار سریع و عظیمی داشته باشد، زیرا در کمتر از یکصد و پنجاه سال بافت و ساخت اقتصادی و اجتماعی جهان را دگرگون کرده است.

از ابتدای رشد پدیده مدیریت، وظایف اصلی ثابت مانده است، زیرا وظایف اصلی مدیر عبارت است از قدرت بخشیدن به کار جمعی، از طریق اهداف مشترک، ارزشهای مشترک، ساخت صحیح سازمانی و آموزش و پرورش افراد جهت شناخت و پاسخ مناسب به تحولات محیط.

اما کیفیت کار به کلی تغییر کرده است، زیرا نیروی کار افراد غیرماهر به نیروی کار افراد بسیار تحصیل کرده و متخصص تبدیل شده است.

یک بررسی تاریخی دیگر نشان می‌دهد که در حدود ۸۰ سال قبل در آستانه جنگ بین‌الملل اول که توجه به دانش مدیریت شروع شده بود، تقریباً چهار پنجم از مردم کشورهای صنعتی امروز، از سه شغل امرار معاش می‌کردند. یک سوم از نیروی کار، خدمتکار نیمی از چهار پنجم در کار کشاورزی و بقیه کارگران سرگرم امور صنعتی بودند که در ۱۹۲۵ تعداشان در کشور آمریکا به ۴۰ درصد نیروی کار بالغ گردیده بود.

امروز خدمتکاران (نوکران و کلفتان) تقریباً وجود ندارند. کشاورزان بین ۳ تا ۵ درصد از جمعیت کارگر را تشکیل می‌دهند که تولیداتی بین ۴ تا ۵ برابر ۸۰ سال قبل دارند. کارگران صنایع به ۱۸ درصد تقلیل یافته‌اند که تا آخر این قرن بپیش‌بینی می‌شود، ضمن افزایش تولید تا ۵۰ درصد به ۱۰ درصد تقلیل یابند.

بزرگترین نیروی کاری که در این بین ظاهر گردیده است مربوط به طبقه مدیران و متخصصان می‌شود که یک سوم کل نیروی کار را تشکیل می‌دهند.

مدیریت تنها عامل این تحول بی سابقه می‌باشد. زیرا مدیریت است که برای اولین بار در طول تاریخ به کارگیری جمعیت انبوهی از دانشمندان و متخصصان را در کار تولید ممکن ساخته است. هیچ جامعه‌ای در گذشته یک چنین امکاناتی نداشت.

در قرن هیجدهم چین بیشترین مشاغل را جهت افراد تحصیل کرده داشت. این تعداد تقریباً به ۲۰ هزار نفر در سال می‌رسید که از کل مشاغل مجموع کشورهای اروپایی بیشتر می‌شد. اما امروز ایالات متحده آمریکا با جمعیتی تقریباً مساوی جمعیت آن زمان چین سالی یک میلیون نفر فارغ‌التحصل دانشگاهی را با پرداخت مناسب به کار می‌گمارد.

فقط مدیریت است که یک چنین امکانی را بوجود آورده است.

دانش، به خصوص دانش پیشرفته و تخصصی به خودی خود هیچ گونه تولیدی ندارد اما مدیریت می‌تواند هزاران نفر از این نوع افراد را که ممکن است در ۶۰ رشته مختلف علمی، مانند انواع رشته‌های مهندسی، طراحی، بازاریابی، اقتصاد، آمار، روانشناسی، برنامه ریزی، حسابداری و از این قبیل پراکنده باشند در یک کار جمعی به کار تولیدی بپردازند که قبلاً تصور آن هم نمی‌رفت.

مدیریت، دانش را از حالت تفننی و تجملی به یک سرمایه ملی تبدیل کرده و مرکز سرمایه گذاری ملی شده است.

ژاپن ۸ درصد درآمد ملی ناخالص خود را صرف صنایع می‌کند ولی حداقل ۲ برابر این مقدار را صرف آموزش و پرورش می‌کند. آمریکا حتی از ژاپن پیشی گرفته و تا ۲۰ درصد درآمد ملی ناخالص را صرف آموزش و پرورش می‌کند. زیرا در دنیای امروز دانش منبع اصلی ثروت ملی است.

پیشرفتهای اقتصادی در گذشته مبتنی بر اختراعات تکنولوژیکی بود. بریتانیای کبیر در اواخر قرن هیجدهم براساس اختراعاتی در زمینه ماشین بخار، نساجی، راه‌آهن، فولاد‌سازی و بانکداری بین‌المللی به قدرت اقتصادی رسید.

درخشش اقتصاد آلمان در نیمه دوم قرن نوزدهم با اختراعاتی در شیمی، برق، عدسیها، فولاد و بانکداری جدید شروع گردید.

در همان زمان ایالات متحده آمریکا با رهبری اختراعاتی در فولاد، الکترونیک، ارتباطات، اتومبیل، لوازم اداری و کشاورزی و صنایع هوایی بصورت قدرت اقتصادی ظاهر گردید. اما ژاپن یکی از قدرتهای اقتصادی قرن حاضر در هیچ یک از زمینه‌های تکنولوژیکی پیشرو نبود، بلکه مدیریت را از غربی‌ها آموخت و با فرهنگ خود تطبیق داد و بهتر از آنها به کاربرد و به این راز نیز پی برد که مدیریت را به عنوان یک منبع بنگرد، نه به عنوان هزینه.

از اوایل قرن حاضر تاکنون درآمد واقعی کارگر کشورهای صنعتی بین ۲۰ تا ۳۰ برابر گردیده و این در حالی است که ساعات کار آنان به ۵۰ درصد تقلیل یافته است. در جریان این تحول، تغییر اساسی دیگر در روابط اقتصادی جامعه ایجاد شده و آن این است که با تغییر در توزیع درآمد ۹۰ درصد از درآمد ملی ناخالص در کشورهای پیشرفته صنعتی غیر کمونیست به سوی پرداخت حقوق و دستمزد هدایت می‌شود و بدین علت کم کم ثروتمند مفهوم خود را از دست می‌دهد.

براساس آمار سال ۱۹۸۶ دو سوم سهام بالغ بر هزار شرکت بزرگ آمریکا متعلق به صندوق تامین اجتماعی کارکنان آن کشور می‌باشد و این نسبت مرتباً رو به افزایش است و به طوری که ملاحظه می‌شود افراد حقوق بگیر به صورت مالکین اصلی وسایل تولید در می‌آیند.

شاید با اطمینان بتوان گفت که مدیریت جدید مبانی فکری فلسفه سرمایه‌داری و سوسیالیستی را در هم ریخته است. زیرا مارکس تصور می‌کرد که سرمایه‌دار فقط آن قدر دستمزد به کارگر می‌دهد تا بتواند زنده بماند و برایش کار کند و حال آنکه امروز می‌بینیم اجرت کار بیش از ۲۰ برابر شده و زمان آن به نصف تقلیل یافته است.

البته شاید عامل دیگر به قول «ژوزف شومپیتر» قدرت خلاقه سرمایه داری باشد که باعث از بین رفتن نظام سنتی آن شده است.

به هر حال، با توجه به مطالب بیان شده درباره مدیریت، بهتر است آن را دقیقتر بازشناسی کنیم.

آیا مدیریت مجموعه‌ای از تکنیک و یا دسته‌ای از ابزارهای تحلیلی است که آموزش داده می‌شود؟

ممکن است تا حدودی درست باشد، اما آنچه تاریخ و رشد تکاملی این مفهوم ارائه می‌دهد، چیزی بالاتر از اینهاست. از این دید، مدیریت اصولی بنیادی به قرار زیر است:

۱. مدیریت درباره انسان است که وظیفه آن قادر ساختن انسان برای کار در یک فعالیت مشترک است، به صورتی که حداکثر توان مفید خود را بکار برد.

۲. از آنجا که مدیریت با ترکیب انسانها در یک فعالیت مشترک در ارتباط است، عمیقاً در بستر فرهنگ جریان دارد. آنچه مدیران در آلمان، ژاپن، انگلستان و آمریکا انجام می‌دهند، کاملاً یکی است و ممکن است در چگونگی آن با یکدیگر فرق داشته باشند. از این جهت یکی از مسائل اساسی مدیران در کشورهای در حال تحول این است که باید سنت، تاریخ و فرهنگ جامعه خود را شناسایی کنند و مورد استفاده قرار دهند.

۳. هر سازمان الزاماً دارای اهداف روشن و ساده است که افراد سازمان باید برای نیل به آن متحد باشند، زیرا هیچ سازمانی نمی‌تواند بدون تعهد وجود داشته باشد و فقط جمعیتی محسوب می‌شود وظیفه مدیریت، تفکر، تعیین و توجیه مقاصد، ارزشها و اهداف می‌باشد.

۴. وظیفه مدیر، امکان دادن رشد و پیشرفت به سازمان و هریک از اعضایش در یک وضع متغیر می‌باشد. آموزش و پیشرفت باید به عنوان یک جریان دائم مورد نظر باشد و هیچ وقت متوقف نگردد.

۵. ارزیابی کار مدیر باید براساس عوامل متعددی مانند نوآوری، بهره وری،کیفیت تولید و از این قبیل انجام پذیرد و بر یک عامل تکیه نکند.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *